هسته پژوهشی علوم شناختی


انجام فعالیت در حوزه های علمی و پژوهشی نیازمند وجود ساختارهای هدایت کننده و تسهیل گر می باشد. در این بین شاخه های میان رشته ای نیز از این قاعده نه تنها مستثنی نیستند بلکه بعلت نیاز به همکاری میان رشته های مختلف نیاز شدیدتری به وجود نهاد و ساختاری پیوند دهنده و هدایت کننده دارند. علوم شناختی بعنوان علمی میان رشته ای و نوپا در سطح جهان رو به گسترش است و دانشگاه فردوسی مشهد همانند سایر بخش های علمی بخشی از توان خود را بر آموزش در این حوزه قرار داده است. وجود نهادی همگرا برای استفاده از پتانسیل پژوهشی دانشجویان در دانشکده های مختلف برای ارتقاء علمی در حوزه علوم شناختی بسیار کاربردی و مفید خواهد بود. هسته پژوهشی علوم شناختی در جهت تحقق اهداف و نیازهای خود فعالیت خود را آغاز کرده است و در چندین بخش مختلف به دانشجویان و دانش آموختگان این رشته خدماتی ارائه می دهد. از اهم اهداف این هسته کمک به دانشجویان و پژوهشگران برای پیشبرد هرچه بهتر طرح های خود، پیوند آموخته های علم شناخت با نیازهای روز کشور و موسسات و ارگان های مختلف و برگزاری دوره ها، میزگردها و کارگاه های مختلف جهت مهارت افزایی جویندگان این علوم است.

 

 

  1. اخبار
  2. اطلاعیه ها

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک...

31 Jul 2022

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک...

31 Jul 2022

محققان برای اولین بار الگوهای شلیک مغز را در زمانی که فرد احساس درد مزمن می کند، ثبت کرده اند تا راه را برای دستگاه های کاشته شده برای پیش بینی سیگنال های درد آنها هموار کنند. دانشمندان با استفاده از یک دستگاه ضربان ساز مانند که به صورت جراحی در داخل مغز قرار داده شده بود، از چهار بیمار که بیش از یک سال احساس درد عصبی بی وقفه داشتند، ثبت گرفتند. امواج این دستگاه‌ها چندین بار در روز به مدت شش ماه ثبت می‌شدند و سرنخ‌هایی را برای اینکه درد مزمن در کجای مغز قرار دارد ارائه می‌کردند. این مطالعه که در مجله Nature Neuroscience منتشر شد، گزارش داد که این درد با نوسانات الکتریکی در قشر اوربیتوفرونتال، ناحیه ای که در تنظیم احساسات، خود ارزیابی و تصمیم گیری نقش دارد، مرتبط است. این تحقیق نشان می‌دهد که چنین الگوهایی از فعالیت مغز می‌تواند به عنوان نشانگرهای زیستی برای راهنمایی تشخیص و درمان برای میلیون‌ها نفر با درد مزمن عمل کند. دکتر آجی واسان، متخصص طب درد در دانشکده پزشکی دانشگاه پیتسبورگ، گفت: این مطالعه واقعاً یک نسلی از تحقیقات را جلو میبرد که نشان می‌دهد عملکرد مغز برای پردازش و درک درد بسیار مهم است.

پیشینه پژوهش

در مطالعات قبلی معمولاً مغز بیماران مبتلا به درد مزمن را برای مشاهده تغییرات در جریان خون در نواحی مختلف اسکن می‌کردند که معیار غیرمستقیم فعالیت مغز است. با این حال، چنین تحقیقاتی به محیط‌های آزمایشگاهی محدود می‌شود و بیماران را ملزم می‌کند چندین بار به بیمارستان یا آزمایشگاه مراجعه کنند.

 

روش پژوهش

در مطالعه جدید، دکتر پراساد شیروالکار، متخصص مغز و اعصاب در دانشگاه کالیفرنیا، سانفرانسیسکو، و همکارانش به جای آن از الکترودها برای اندازه گیری الگوی شلیک جمعی هزاران نورون استفاده کردند. محققان این دستگاه های ثبت را با جراحی در چهار نفر که بیش از یک سال با درد زندگی می کردند و از طریق داروها تسکین پیدا نکرده بودند، کاشتند. برای سه نفر از بیماران، درد پس از سکته مغزی شروع شد. نفر چهارم پس از از دست دادن یک پا دچار درد اندام فانتوم بود. حداقل سه بار در روز، بیماران دردی را که احساس می‌کردند ارزیابی می‌کردند و سپس دکمه‌ای را فشار می‌دادند که ایمپلنت‌هایشان را برای ثبت سیگنال‌های مغز به مدت 30 ثانیه آماده میکرد. دکتر شیروالکار گفت: با پیگیری روزانه بیماران، در خانه و محل کار، "این اولین بار است که درد مزمن در دنیای واقعی اندازه گیری می شود."
محققان الکترودهایی را در دو ناحیه مغز قرار دادند: قشر اوربیتوفرونتال، که در تحقیقات درد چندان مورد مطالعه قرار نگرفته است، و قشر کمربندی قدامی، ناحیه ای که در پردازش نشانه های احساسی نقش دارد. بسیاری از مطالعات نشان داده اند که قشر کمربندی قدامی برای درک درد حاد و مزمن مهم است. دانشمندان داده‌های مربوط به نمرات درد بیماران و سیگنال‌های الکتریکی مربوطه را به مدل‌های یادگیری ماشینی داده‌اند، که می‌توانند وضعیت‌های درد مزمن بالا و پایین را تنها بر اساس سیگنال‌های مغزی پیش‌بینی کنند.

 

نتایج

محققان دریافتند که نوسانات فرکانس خاصی از قشر اوربیتوفرونتال، بهترین پیش بینی کننده درد مزمن است. دکتر شیروالکار گفت اگرچه این محل مغزی در میان بیماران رایج بود، اما هر بیمار نیز فعالیت مغزی منحصر به فردی را نشان داد. او گفت: هر بیمار در واقع اثر انگشت متفاوتی برای درد خود داشت.

 

 

 


 


این مقاله مرور و تجزیه و تحلیل ادبیات با هدف پایه‌ریزی روان‌درمانی در چارچوب مفاهیم علوم اعصاب معاصر را ارائه می دهد. پیشنهاد می‌شود که در سطح عصبی، روان‌درمانی با تغییرات در اتصال شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی همراه است. چندین مکانیسم زیربنایی این تغییرات پیشنهاد شده‌اند: افزایش نقش سیستم پیش‌پیشانی در تنظیم برانگیختگی، مدولاسیون مربوط به اکسی توسین سیستم دلبستگی، و بهینه‌سازی کدگذاری پیش‌بینی‌کننده ادراک بین فردی، از جمله مسیر پردازش خطای پیش‌بینی. این فرضیه‌ها توسط مطالعات در علوم اعصاب اجتماعی، شناختی، عاطفی و رفتاری، تحقیقات در زمینه روان‌درمانی و داده‌های تصویربرداری عصبی در مورد اثرات روان‌درمانی حمایت می‌شوند.

 

مقدمه

روان درمانی و نوروبیولوژی، برای تقریباً یک قرن از زمان فروید که پیشگام روان‌کاوی بود، شانه به شانه هم و در عین حال تا حد زیادی مستقل در حال توسعه بوده‌اند. در دهه‌های اخیر، گرایشی به سمت یکپارچه‌سازی دانش انباشته شده در این حوزه‌ها در چارچوب علوم اعصاب اجتماعی، عاطفی، شناختی و رفتاری وجود داشته است - یک زمینه به شدت در حال توسعه بین رشته‌ای که از روش‌های تحقیقات علوم طبیعی برای درک مکانیسم‌های فرآیندهای ذهنی استفاده می‌کند. این گرایش تلفیقی در تعداد رو به رشد مطالعات (Goss، ۲۰۱۶)، ظهور کتاب های موضوعی (Cozolino، ۲۰۱۷)، مسائل خاص، بخش‌ها، بررسی‌ها در مجلات (Beeson & Field, 2017; Gonçalves & Perrone-McGovern, 2014; Javanbakht & Alberini, 2019) و در تجزیه و تحلیل عصب‌روان‌کاوی (Kaplan-Solms et al., 2018)، منعکس شده است. این مقاله به مفاهیم علوم اعصاب معاصر اختصاص دارد که برای درک مکانیسم‌های روان‌درمانی مناسب هستند. به عنوان پایه‌ای برای ادغام بین روان‌درمانی و علوم اعصاب، ما بر شبکه‌های مغزی حالت استراحت تکیه می‌کنیم، که با استفاده از fMRI حالت استراحت شناسایی شده‌اند و در سال‌های اخیر به شدت مورد تحقیق قرار گرفته‌اند (Buckner & Vincent, 2007). در علوم اعصاب معاصر، تاکید فزاینده‌ای بر اتصال کارکردی شبکه‌های مغزی وجود دارد. این شبکه‌ها معمولاً با مطالعه همبستگی‌های زمانی در اکسیژناسیون نواحی مختلف مغز آشکار می‌شوند - فرض می‌شود که این همبستگی نشان دهنده جفت‌شدگی عملکردی است. تحلیل شبکه‌ها به فرایندهای ذهنی یکپارچه پیچیده‌ای مربوط می‌شود که برای عملکرد انسان در یک محیط اجتماعی ضروری است و توسط روان درمانی مورد هدف قرار می‌گیرد.

 

نتایج

شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی: پیامدهای روان‌درمانی
براساس متاآنالیز داده‌های fMRA نواحی این دو شبکه شناسایی شد.
ثابت شده که اتصال این شبکه‌ها به تدریج از دوران کودکی تا بزرگسالی شکل می‌گیرد، به خصوص در دو سال اول، و روابط با افراد بزرگ‌سال معنادار نقش مهمی در این فرآیند دارد.
تعدادی از مطالعات، وجود تغییرات عملکردی در حوزه‌های موجود در شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی را پس از روان‌درمانی تایید کردند.
دو سیستم تنظیم برانگیختگی و روان‌درمانی
توانایی تنظیم رفتاری سطح بالا شامل شبکه عصبی ذهنی‌سازی به سطح فیزیولوژیک برانگیختگی بستگی دارد. مایز مفهوم دو سیستم را برای تنظیم برانگیختگی فرموله کرد. در سطوح برانگیختگی پایین و متوسط، سیستم پیش‌پیشانی، که با خودتنظیمی ارادی براساس ذهنیت مرتبط است، در تنظیم رفتار اجتماعی غالب است. با افزایش سطح برانگیختگی، فعالیت سیستم پیش‌پیشانی کاهش می‌یابد. به طور همزمان، فعالیت سیستم تنظیمی غیر ارادی، که با واکنش‌های خودکار پایه مانند "مبارزه یا پرواز" همراه است، افزایش می‌یابد.
نقش سیستم پیش‌پیشانی در تنظیم برانگیختگی با استفاده از MRI عملکردی (fMRI)تایید می‌شود.
فرضیه سطح برانگیختگی بحرانی نیز از طریق آزمایش‌ها تایید می‌شود، سطحی که فراتر از آن نقش تنظیم پیش‌پیشانی شروع به کاهش می‌کند.
در زمینه روان‌درمانی، ثابت شد برانگیختگی مرتبط با استرس وابسته به سیستم دلبستگی اثر سرکوب‌کننده خاصی بر شبکه ذهنی‌سازی دارد.استرس ناشی از سیستم دلبستگی، در مقایسه با استرس غیراختصاصی، منجر به کاهش فعال‌سازی تمام نواحی شبکه عصبی ذهنی‌سازی می‌شود.
. نتایج بر اهمیت تلاش‌های متمرکز برای حفظ تنظیم سطح بالا (پیش‌پیشانی، با واسطه ذهنی‌سازی) تحت شرایط خاص - در طول تعاملات با بار هیجانی با دیگر افراد معنادار، همراه با فعال‌سازی سیستم دلبستگی تاکید می‌کند. چنین کاری در روابط روان‌درمانی ممکن است.
داده‌های دیگر نشان می‌دهند که نه تنها تنظیم پیش‌پیشانی بلکه فرایندهای نوروبیولوژیک، زمینه‌ساز یادگیری عملکرد بهینه در سطوح برانگیختگی متوسط است. سطوح بیش از حد کتکولامین با تثبیت مجدد حافظه تداخل می‌کند. در نتیجه، افزایش برانگیختگی غیرقابل کنترل در طول تعاملات دارای بار هیجانی ممکن است مانع شبیه‌سازی تجربه شود. این یافته‌ها از نیاز شناخته شده در روان‌درمانی برای تنظیم سطح برانگیختگی در طول جلسات حمایت می‌کند تا آن را در "پنجره تحمل" نگه دارد (سطح برانگیختگی بهینه)
تحقیقی که اثرات روان‌درمانی را با fMRI بررسی می‌کند، فرضیه افزایش تنظیم تاثیر پیش‌پیشانی مرتبط با ذهنی‌سازی را تایید می‌کند. چندین مطالعه ارتباطات تقویت‌شده پیشانی-لیمبیک و کاهش فعال شدن ساختار لیمبیک را پس از روان‌درمانی فردی و گروهی (معمولاً شناختی-رفتاری یا روان‌پویشی) برای افسردگی، اختلالات اضطرابی، و اختلال شخصیت مرزی نشان دادند
مبانی نورو هورمونی سیستم دلبستگی و روان‌درمانی
همان‌طور که قبلا بحث شد، شبکه‌های ذهنی و دلبستگی به طور ژنتیکی در طول تعامل کودک با دیگر افراد معنادار شکل می‌گیرند. این تعامل توسط سیستم دلبستگی انجام می‌شود. یکی از اجزای مهم سیستم دلبستگی، همگام‌سازی زیست‌رفتاری است. این به هماهنگی فرایندهای بیولوژیکی و رفتاری بین کودک و بزرگ‌سال معنادار اشاره دارد، که مغز نابالغ کودک به طور خارجی توسط مغز بالغ فرد بزرگسال تنظیم می‌شود. بر اساس نظریه‌های روان‌کاوی، در طول زمان، والد به عنوان یک شی درونی، درونی‌سازی می‌شود و نقش خودتنظیمی را ایفا می‌کند. در سطح عصبی، این فرآیند بلوغ می‌تواند مربوط به توسعه شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی باشد. مطالعات متعدد نشان می‌دهند که فرایندهایی شبیه به همزمانی زیست‌رفتاری در طول تعامل روان‌درمانگران و مراجعان آن‌ها مشاهده می‌شود. این شامل همگام‌سازی حرکات، ضربان قلب و تنفس، و پاسخ گالوانیکی پوست است. معیارهایی که درجه همزمانی را مشخص می‌کنند با کیفیت اتحاد درمانی و رضایت از جلسه ارتباط دارند.
در سطح هورمونی، اکسی‌توسین، که نوروپپتید است، به عنوان میانجی برای سیستم دلبستگی عمل می‌کند. تحقیقات نوروفیزیولوژیک نشان می‌دهد که اکسی‌توسین مهارکننده قوی فعالیت آمیگدال است. نشان داده شده است که تجویز تجربی اکسی‌توسین درک حالت‌های ذهنی دیگران را افزایش می‌دهد.افراد با دلبستگی ناایمن، پس از تجویز اکسی‌توسین، شروع به درک واقع‌بینانه‌تر موقعیت‌های بین فردی، با تحریفات کمتری می‌کنند، تحریفات سفت و سختی که از تجربیات آسیب‌زای اولیه نشات می‌گیرند.
در مطالعه‌ای توسط زیلکامانو و همکاران، نشان داده شد که در طول جلسات روان‌درمانی، همزمانی در سطوح اکسی‌توسین بین درمانگر و درمانجو وجود دارد. این همزمانی اکسی‌توسین به درمان روان‌درمانی موفق افسردگی کمک می‌کند. پاسخ اکسی‌توسین درمانگر به عنوان میانجی بین شدت هیجانات منفی بیمار و نتایج درمان عمل می‌کند. هیجانات منفی قوی‌تر در بیمار افزایش بیشتری را در سطح اکسی‌توسین درمانگر در طول یک جلسه پیش بینی می‌کند. این افزایش در سطح اکسی‌توسین درمانگر، به نوبه خود، کاهش علائم افسردگی را پیش‌بینی می‌کند.
مفهوم کدگذاری پیش‌بینی‌کننده و روان‌درمانی
در دهه گذشته، نقش عملکردی شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی در چارچوب مفهوم کدگذاری پیش‌بینی‌کننده توضیح داده شده است. براساس این مفهوم، مغز به عنوان یک سیستم عصبی پیچیده دیده می‌شود که به طور مداوم حالت بیرونی و درونی بعدی را فعال می‌کند. این شامل موقعیت بدن، وضعیت فیزیولوژیک، و حالت‌های ذهنی است. کدگذاری پیش‌بینی‌کننده بین فردی، بر شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی متکی است.
رابطه بین تغییرات کدگذاری پیش‌بینی‌کننده و آسیب‌شناسی روانی در چندین مطالعه نوروفیزیولوژیکی، عمدتاً با استفاده از روش‌های پتانسیل برانگیخته، تایید شده است.
مطالعات بالینی نشان داده‌اند که روان‌درمانی ممکن است اختلالات افسردگی معمول در کدگذاری پیش‌بینی‌کننده را اصلاح کند.
دیگر مطالعات تصویربرداری عصبی بر نقش آمیگدال در پردازش خطاهای پیش‌بینی کننده تاکید می‌کنند.
مطالعات مذکور نشان‌دهنده یک مکانیزم احتمالی برای تغییر مسیر پردازش خطا است. ما فرض می‌کنیم که شکل‌گیری روابط درمانی، درگیر کردن سیستم دلبستگی و اکسی‌توسین، ممکن است با کاهش فعال‌سازی آمیگدال همراه باشد. این امر در سطح شبکه عصبی مستعد بازسازی مدل‌های پیش‌بینی کننده زمینه‌ساز ادراک و تنظیم رفتار است.
این فرضیه با داده‌های بالینی که نشان‌دهنده اثربخشی روان‌درمانی با تاکید بر روابط درمانی (روان پویشی، طرحواره درمانی، رفتاردرمانی دیالکتیکی) در درمان اختلالات شخصیت، همسو است. علاوه بر این، روان‌درمانی موفق اختلالات شخصیتی منجر به کاهش گوش‌به‌زنگی بیش از حد و فعالیت آمیگدال می‌شود، به طور غیر مستقیم به فعال شدن احتمالی مسیر پردازش خطای پایین به بالا اشاره می‌کند

بحث و نتیجه گیری

این مقاله یک دیدگاه علمی عصبی را در مورد فرایندهای روان درمانی براساس ادغام بین رشته‌ای مفاهیم ارائه می‌دهد. پیشنهاد می‌شود که تغییرات درمانی با سازماندهی مجدد عملکردی شبکه‌های عصبی ذهنی و همدلی مرتبط است. مکانیسم‌های احتمالی برای این سازماندهی مجدد شامل افزایش نقش تنظیم برانگیختگی پیش‌پیشانی، تعدیل سیستم اکسی‌توسین، و بهینه‌سازی مکانیسم‌های رمزگذاری پیشگویانه -که همگی در رابطه درمانی انجام می‌شوند- است. هدف از ادغام مفاهیم علوم اعصاب و روان‌درمانی، ترویج تحقیقات در تقاطع این حوزه‌ها است. این امر می‌تواند منجر به درک غنی‌تر مبانی عصبی فرایندهای بین فردی و توسعه روش‌های روان‌درمانی جدید مبتنی بر داده‌های علوم اعصاب شود.


در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از پاندمی کرونا، استفاده از رسانه‌ها در بین کودکان به طور قابل توجهی افزایش یافته است. تحقیقات متعددی نشان داده‌اند که قرار گرفتن زیاد در معرض رسانه‌ها می‌تواند تأثیرات منفی بر عملکرد اجرایی کودکان داشته باشد. با این حال، نقش هوش در این رابطه کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. مطالعه‌ای جدید با استفاده از یک نمونه بزرگ از کودکان به بررسی تاثیرات وابسته به هوش بر تغییرات عملکرد اجرایی ناشی از قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها پرداخته است.

چکیده
مطالعه حاضر به بررسی تأثیرات وابسته به هوش بر تغییرات عملکرد اجرایی ناشی از قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها در کودکان پرداخته است. این مطالعه نشان می‌دهد که کودکان با هوش بالاتر کمتر از دیگران تحت تأثیر منفی قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها قرار می‌گیرند. نتایج نشان داد تفاوت قابل‌توجهی بین هوش گروه‌های مختلف در تأثیرات قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها بر عملکرد اجرایی وجود دارد.

روش پژوهش
این مطالعه بر روی 1209 کودک، از 7 سالگی تا 10 سالگی، انجام شده است. داده‌های مربوط به قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها و عملکرد اجرایی با استفاده از پرسشنامه‌ها و تست‌های استاندارد جمع‌آوری شده است. مطالعه به صورت طولی طراحی شده و تغییرات عملکرد اجرایی کودکان در طول زمان مورد بررسی قرار گرفته است.

جمع‌آوری داده‌ها
برای جمع‌آوری داده‌ها، از پرسشنامه‌ها و تست‌های استاندارد استفاده شد. این ابزارها برای اندازه‌گیری میزان قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها و ارزیابی عملکرد اجرایی کودکان طراحی شده بودند.

پرسشنامه‌های رسانه‌ای: والدین و معلمان کودکان پرسشنامه‌هایی را درباره میزان و نوع استفاده کودکان از رسانه‌ها پر کردند. این پرسشنامه‌ها شامل سوالاتی درباره مدت زمان تماشای تلویزیون، استفاده از رایانه و بازی‌های ویدئویی بود.

تست‌های عملکرد اجرایی: برای ارزیابی عملکرد اجرایی کودکان، از تست‌های استانداردی مانند آزمون‌های حافظه کاری، توجه، و مهارت‌های برنامه‌ریزی استفاده شد. این تست‌ها به طور منظم و در فواصل زمانی مشخص انجام شدند تا تغییرات در طول زمان مورد بررسی قرار گیرند.

ارزیابی هوش: سطح هوش کودکان با استفاده از آزمون‌های استاندارد IQ مانند آزمون وکسلر برای کودکان (WISC) ارزیابی شد. این آزمون‌ها به کودکان کمک کرد تا درک بهتری از توانایی‌های شناختی آن‌ها بدست آید.

تحلیل داده‌ها
داده‌های جمع‌آوری شده با استفاده از روش‌های آماری پیشرفته تحلیل شدند. تحلیل‌های چندمتغیره برای بررسی تأثیرات مستقل و مشترک هوش و میزان قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها بر عملکرد اجرایی انجام شد.

تحلیل واریانس (ANOVA): برای بررسی تفاوت‌های گروهی در عملکرد اجرایی بر اساس سطح هوش و میزان استفاده از رسانه‌ها.
تحلیل رگرسیون: برای پیش‌بینی تأثیرات ترکیبی هوش و استفاده از رسانه‌ها بر تغییرات عملکرد اجرایی در طول زمان.

نتایج
نتایج این مطالعه نشان داد که کودکان با هوش بالاتر، کمتر از دیگران تحت تأثیر منفی قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها قرار می‌گیرند. به عبارت دیگر، هوش به عنوان یک عامل تعدیل‌کننده مهم در رابطه بین قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها و تغییرات عملکرد اجرایی عمل می‌کند. کودکان با هوش پایین‌تر، بیشتر در معرض خطر تغییرات منفی در عملکرد اجرایی ناشی از استفاده زیاد از رسانه‌ها قرار دارند.

بحث و نتیجه‌گیری
مطابق با مطالعات مقطعی قبلی، این مطالعه نشان داد که قرار گرفتن در معرض رسانه‌ها می‌تواند تأثیرات منفی بر عملکرد اجرایی کودکان داشته باشد. با این حال، نقش هوش به عنوان یک عامل تعدیل‌کننده مهم در این رابطه نشان داده شد. این یافته‌ها اهمیت توجه به سطح هوش کودکان در بررسی تأثیرات رسانه‌ها بر عملکرد اجرایی آنان را برجسته می‌کند.


اختلالات روانی یکی از مهم‌ترین چالش‌های بهداشت عمومی است. با افزایش فشارهای روانی ناشی از عوامل مختلف، نیاز به روش‌های درمانی موثر بیش از پیش احساس می‌شود. روان‌درمانی به عنوان یکی از روش‌های موثر در کاهش علائم این اختلالات شناخته شده است. این پژوهش به بررسی تغییرات عملکردی مغز در اثر روان‌درمانی با استفاده از تکنیک تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی (fMRI) می‌پردازد.

اهداف
هدف این مطالعه بررسی تغییرات عملکردی مغز در بیماران مبتلا به اختلالات روانی پس از روان‌درمانی و مقایسه این تغییرات بین روش‌های مختلف روان‌درمانی (روان‌پویشی و غیر روان‌پویشی) است.

روش پژوهش
برای اجرای این مطالعه، از دستورالعمل‌های PRISMA برای مرور سیستماتیک و متاآنالیز استفاده شد. روش‌های زیر در جمع‌آوری و تحلیل داده‌ها مورد استفاده قرار گرفتند:

پایگاه‌های اطلاعاتی: مقالات از پایگاه‌های PubMed، Scopus و Web of Science جمع‌آوری شدند.
معیارهای ورود: مطالعاتی که از تکنیک fMRI برای اسکن مغز قبل و بعد از روان‌درمانی استفاده کرده‌اند و نتایج را به صورت مختصات مکانی در فضای MNI یا Talairach گزارش کرده‌اند.
معیارهای خروج: مطالعات مرور سیستماتیک، متاآنالیز، مطالعات رفتاری، مطالعات تک موردی MRI یا fMRI، و سایر تکنیک‌های تصویربرداری مانند PET، SPECT یا EEG از مطالعه خارج شدند.
نتایج
پس از حذف موارد تکراری و ارزیابی محتوای هر مطالعه، 38 مقاله وارد تحلیل شدند. نتایج نشان داد که تغییرات همگنی در گره‌های فرونتال چپ و ناحیه قشری قدامی اینسولا مشاهده شد. مطالعاتی که به تغییرات طولی روان‌درمانی با استفاده از وظایف احساسی یا شناختی پرداخته بودند، نیز همگنی چپ‌سویی در اینسولای قدامی و گره‌های فرونتال بالا و پایین نشان دادند.

بحث و نتیجه‌گیری
این مطالعه نشان داد که تمامی مداخلات روان‌شناختی از دیدگاه عملکردی بر مغز تاثیر دارند. مناطق فرونتال، پری‌فرونتال، قشر اینسولا، و گره‌های فرونتال بالا و پایین در این تغییرات دخیل بودند. روان‌درمانی روان‌پویشی به ویژه با نواحی خاصی مانند گره‌های فرونتال و پوتامن مرتبط بود. این یافته‌ها اهمیت روان‌درمانی در تغییرات عملکردی مغز را تأیید می‌کنند و می‌توانند به توسعه درمان‌های موثرتر کمک کنند.


به‌طورکلی این پژوهش در مورد رابطه شناخت و وابستگی دیجیتالی است و می‌خواهد متوجه شود که آیا "کنترل تکانه" جنبه کلیدی عملکرد وابستگی دیجیتالی است یا خیر؟ برای پاسخ به این سؤال، 3 آزمایش انجام‌شده است. در آزمایش 1 و 2، که از تکلیف قمار آیووا استفاده‌شده بود، رابطه‌ای بین رسانه‌های اجتماعی و بازداری کنترل دیده شد. در آزمایش 3 نیز که از تکلیف Go-GoNo استفاده‌شده بود، بین رسانه‌های اجتماعی و سطح بالای تکانش گری رابطه نشان داده شد. این روابط با قرار گرفتن در معرض رسانه‌های اجتماعی تشدید می‌شود.

مقدمه:
در رابطه با تأثیر وابستگی دیجیتالی بر عوامل هیجانی و اجتماعی انسان، مطالعات زیادی انجام‌شده است اما در رابطه با تأثیر آن بر کارکردهای شناختی، مطالعات کمی انجام‌شده است. این پژوهش شامل آزمایش‌هایی می‌شود که می‌خواهد جنبه‌هایی از کارکردهای اجرایی که ارتباط قوی‌تری با اعتیاد به فضای مجازی دارد را پیدا کند. به‌طورکلی، کارکردهای اجرایی مجموعه‌ای از فرایندهای شناختی مربوط به خودتنظیمی، اطلاع‌رسانی رفتارهای آینده‌نگر و سازگاری با محیط را در برمی‌گیرد که شامل: حافظه کاری، برنامه‌ریزی، انعطاف‌پذیری ذهنی، توجه و... می‌شود. هدف کلیدی مجموعه آزمایش‌های فعلی، بررسی ارتباط "کنترل تکانه" با "اعتیاد به فضای مجازی" است. همچنین در این آزمایش‌ها نیز بررسی می‌شود که آیا عملکرد فرد زمانی که با نشانه‌های مربوط به فضای مجازی روبرو می‌شود تغییر می‌کند یا خیر. علاوه بر این ارتباط، رابطه بین اعتیاد به فضای مجازی با حافظه روزمره از دیگر اهداف آزمایش‌های پیش رو است.

پیشینه پژوهش:
برای کشف ارتباط میان کارکردهای اجرایی و استفاده مشکل‌ساز از اینترنت، آزمایش‌های بسیاری انجام‌شده است. شواهد نشان می‌دهد "تکانش گری" نسبت به سایر جنبه‌های کارکردهای اجرایی مانند حافظه و توجه، ارتباط قوی‌تری با استفاده مشکل‌ساز از اینترنت دارد. درواقع، بسیاری از مطالعات نشان داده‌اند که افرادی که به اینترنت و رسانه‌های اجتماعی اعتیاد دارند، بیشتر به تصمیم‌گیری‌های فوری و تکانه‌ای تمایل دارند.

روش پژوهش:
این پژوهش شامل سه آزمایش مجزا بود. در آزمایش اول و دوم از تکلیف قمار آیووا استفاده شد. این تکلیف برای ارزیابی حساسیت به پاداش و توانایی تصمیم‌گیری بلندمدت طراحی‌شده است. شرکت‌کنندگان باید از بین دسته کارت‌هایی که در بلندمدت پاداش بیشتری دارند، انتخاب کنند. در آزمایش سوم از تکلیف Go-GoNo استفاده شد. در این تکلیف شرکت‌کنندگان باید در صورت دیدن یک محرک خاص دکمه‌ای را فشار دهند و در صورت دیدن محرک دیگر از فشار دادن دکمه خودداری کنند. این تکلیف برای ارزیابی کنترل تکانه طراحی‌شده است.

نتایج:
نتایج نشان داد که استفاده از رسانه‌های اجتماعی با کاهش کنترل تکانه و افزایش تکانش گری همراه است. در آزمایش اول و دوم، شرکت‌کنندگانی که بیشتر از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کردند، در تکلیف قمار آیووا عملکرد ضعیف‌تری داشتند. این افراد تمایل بیشتری به انتخاب کارت‌های با پاداش فوری و کوتاه‌مدت داشتند و درنتیجه پاداش کمتری در بلندمدت کسب کردند. در آزمایش سوم، شرکت‌کنندگانی که بیشتر از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کردند، در تکلیف Go-GoNo خطاهای بیشتری مرتکب شدند و بیشتر به فشار دادن دکمه در مواقعی که نباید، تمایل داشتند.

بحث و نتیجه‌گیری:
نتایج این پژوهش نشان می‌دهد که اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی با کاهش کنترل تکانه و افزایش تکانش گری همراه است. این نتایج با پژوهش‌های قبلی که نشان داده‌اند استفاده مشکل‌ساز از اینترنت با تصمیم‌گیری‌های فوری و تکانه‌ای همراه است، همخوانی دارد. علاوه بر این، نتایج نشان می‌دهد که تمرکز بر درمان باید حول محور مقابله با کنترل تکانه و تصمیم‌گیری کوتاه‌مدت باشد. ازآنجاکه یافته‌های کنونی در رابطه با تکالیف کارکردهای اجرایی نشان می‌دهد که کنترل تکانه و حساسیت به پاداش مسائل کلیدی هستند، پس ممکن است هرگونه اختلال عملکرد حافظه مخصوصاً حافظه‌ای که شامل برنامه‌ریزی است مثل حافظه روزمره، نسبت به اختلالات توجه، با بازداری یا رفتارهای تکانشی ارتباط بیشتری داشته باشد. به‌طور خلاصه، به نظر می‌رسد دلیل محکمی برای نشان دادن ارتباط بین اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی و اختلال در عملکرد شناختی وجود دارد. این نتایج، چندین مطالعه قبلی را تأیید می‌کند و نشان می‌دهد که تأثیر اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی به عملکرد عاطفی و اجتماعی محدود نمی‌شود.

نکات کلیدی:
استفاده از رسانه‌های اجتماعی با کاهش کنترل تکانه و افزایش تکانش گری همراه است.
تمرکز بر درمان اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی باید بر کنترل تکانه و تصمیم‌گیری کوتاه‌مدت باشد.
عملکرد شناختی، به‌ویژه حافظه روزمره، در افراد معتاد به رسانه‌های اجتماعی دچار اختلال می‌شود.
پرسش‌های متداول:
آیا اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی می‌تواند بر کارکردهای اجرایی تأثیر بگذارد؟
بله، این پژوهش نشان می‌دهد که اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی با کاهش کنترل تکانه و افزایش تکانش گری همراه است که می‌تواند بر کارکردهای اجرایی تأثیر بگذارد.

چگونه می‌توان از تأثیرات منفی اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی کاست؟
تمرکز بر تمرین‌های کنترل تکانه و تصمیم‌گیری بلندمدت می‌تواند به کاهش تأثیرات منفی اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی کمک کند.

آیا اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی تنها بر عملکرد شناختی تأثیر می‌گذارد؟
خیر، نتایج نشان می‌دهد که اعتیاد به رسانه‌های اجتماعی می‌تواند بر عملکرد عاطفی و اجتماعی نیز تأثیر بگذارد.


Page 3 of 4

NBIC_300.248.png

فناوری‌های همگرا

computational_.300__248_px.png

مدل سازی شناختی

cognitive_science_300_248.png

علوم‌شناختی

philosophy_of_mind_300__248_px.png

فلسفه ذهن

neuro_300__248_px.png

علوم اعصاب شناختی

anthropology_300.248.png

انسان‌شناسی شناختی

linguistics_300__248_px.png

زبان‌شناسی شناختی

cognitive_psy_300__248_px.png

روان‌شناسی شناختی

1 گروه آموزشی
2 مقطع تحصیلی
7 هیات علمی عضو هسته
11 دانشجوی دکتری
43 دانش آموخته
51 دانشجوی ارشد