نقصهای شناختی یکی از ویژگیهای بارز همه اختلالات روانپزشکی است. رویکرد ارتباط دادن هر اختلال با مناطق جداگانه مغز در حال حاضر تا حد زیادی کنار گذاشته شده است و با رویکردهای علوم اعصاب سیستمی که بر مدارهای توزیع شده و سازماندهی مغز در مقیاس بزرگ تمرکز دارند، جایگزین شده است.
نقصهای شناختی و کنترل سازگارانه رفتار
ماهیت نقصهای شناختی در بین اختلالات متفاوت است، اما یک ویژگی اساسی مشترک ناتوانی در تنظیم یا کنترل سازگارانه رفتار در رابطه با اهداف متغیر و اهمیت نسبی محرکهای بیرونی و رویدادهای ذهنی درونی است. بنابراین، اختلال در سیستمهای کنترل شناختی مغز در کانون اکثر اختلالات رفتاری قرار دارد. کنترل شناختی یک فرآیند پویا است که بر تنظیم انعطافپذیر شبکههای مغزی بر مبنای اهداف تکیه میکند و بررسیهای تعاملات پویای شبکهها، دانش ما را در مورد مبنای عصبی زیستشناختی اختلالات روانپزشکی ارتقا میدهد.
سازماندهی شبکهای مغز
مغز انسان ذاتاً به صورت شبکههایی سازماندهی شده است که هر کدام از مجموعهای متمایز از نواحی قشری و زیر قشری تشکیل شدهاند که توسط فعالیت عصبی موقتی همزمان به هم مرتبط شدهاند. اتصال ذاتی شبکههای مغزی رابطهی نزدیکی با فعالیت همزمان وابسته به تکلیف، در مناطق مغز را نشان میدهد و این رابطه اجازه میدهد تا اتصال ذاتی و وابسته به تکلیف در چارچوب علوم اعصاب سیستمی مشخص و مطالعه شود.
شبکههای مغزی نه تنها یک چارچوب متحد کننده برای توصیف سازمان عملکردی مغز سالم، بلکه مبنایی برای بررسی اساس عصبی زیستی اختلالات روانپزشکی نیز فراهم میکنند. بهویژه، اکنون نشان داده شده است انحرافات در شبکههای مغزی در مقیاس بزرگ که کنترل شناختی را اجرا میکنند، تقریباً همه اختلالات روانپزشکی را پشتیبانی میکنند.
سه شبکه مغزی کلیدی
فرآیندهای کنترل شناختی توسط شبکههای مغزی بزرگ مقیاسِ مجزا اجرا میشوند که هر کدام دارای ویژگیهای مکانی و زمانی منحصر به فرد هستند. سه شبکه مغزی در زمینه نقصهای کنترل شناختی در اختلالات روانپزشکی توجه زیادی را به خود جلب کردهاند:
شبکه سیلیِنس (salience network)، که در اینسولای قدامی (anterior insula)، قشر سینگولیت قدامی پشتی (dorsal anterior cingulate cortex) و گرههای زیر قشری در مناطق پردازش عاطفه و پاداش.
شبکه پیشانی-آهیانهای (fronto‐parietal network) که در قشر پیش پیشانی پشتی جانبی (dorsolateral prefrontal cortex) و قشر آهیانهای خلفی (posterior parietal cortex) قرار گرفته است.
شبکه حالت پیشفرض (default mode network)، که در قشر سینگولیت خلفی داخلی (medial posterior cingulate cortex)، قشر پیش پیشانی شکمی-میانی (ventromedial prefrontal cortex)، لوب گیجگاهی داخلی (medial temporal lobe) و شکنج زاویهای (angular gyrus) قرار دارد.
نقش شبکههای مغزی
شبکه سیلیِنس برای «نقشهبرداری برجستگی» حیاتی است، به عنوان مثال، شناسایی محرکهای بیرونی برجسته و رویدادهای ذهنی درونی و تسهیل درگیری یا جداسازی سیستمهای مغزی مرتبط با رفتارهای مرتبط با هدف. شبکه پیشانی-آهیانهای در نگهداری فعال و دستکاری اطلاعات در حافظه کاری نقش دارد. شبکه حالت پیشفرض معمولاً در طول توجه متمرکز به محرکهای بیرونی سرکوب میشود و در فرآیندهای خودارجاعی و اتوبیوگرافیکال دخیل است. این شبکهها برای شناخت انسان و تنظیم رفتارهای انطباقی مبتنی بر هدف حیاتی هستند.
مدل شبکه سه گانه مغزی
ترکیبی از یافتهها در دهه گذشته ما را به ارائه یک مدل شبکه سهگانه مغزی (triple brain network model) از آسیبشناسی روانی سوق داده است که سازماندهی عملکردی ناهنجار این سه شبکه و تعاملات پویای آنها زیربنای طیف گستردهای از اختلالات روانپزشکی است. اختلال عملکرد در یک یا چند مورد از این شبکهها در بسیاری از اختلالات روانپزشکی از جمله اوتیسم، اختلالات اضطرابی و خلقی، اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی و سوء مصرف مواد گزارش شده است.
اهمیت شبکه سیلیِنس
این مدل به طور خاص نقش مرکزی شبکه سیلیِنس را در تخصیص نابجای برجستگی و نقشهبرداری رویدادهای خارجی و داخلی فرض میکند که منجر به تغییر تعاملات زمانی پویا با شبکههای پیشانی-آهیانهای و حالت پیشفرض میشود. بنابراین پیشبینی میشود که تخصیص نادرست برجستگی و بینظمی ناشی از درگیر شدن شبکههای مغزی مرتبط با تکالیف، عاملی مهم در نقصهای شناختی باشد و شواهدی در حمایت از این مدل در طول دهه گذشته در اختلالات روانپزشکی متعدد انباشته شدهاند.
بررسی پویایی مغز در اسکیزوفرنی
در مطالعه اخیر، بررسی کردیم که آیا سازماندهی عملکردی نابجا شبکههای سیلیِنس، پیشانی-آهیانهای و حالت پیشفرض به روانپریشی در اسکیزوفرنی کمک میکند یا خیر. دریافتیم که تعاملات متقابل شبکهای پویا با محوریت شبکه سیلیِنس در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در مقایسه با گروه کنترل به طور قابلتوجهی کاهش یافتهتر، ناپایدارتر و متغیرتر بود. علاوه بر این، معیار متغیر بودن پویایی زمان تعاملات متقابل شبکهای با اختلال در عملکرد شناختی و علائم مثبت، اما نه منفی، مرتبط بودند. بنابراین، انحرافات در زمان متغیر تعامل شبکه سیلیِنس با شبکههای پیشانی-آهیانهای و حالت پیشفرض یک نشانه عصبی زیستی بالینی مرتبط با روانپریشی در اسکیزوفرنی است. کشف پویایی مغز آشفته در مدل برجستگی شبکه سهگانه، ارزش رویکردهای علوم اعصاب سیستمی مبتنی بر نظریه را برای توصیف نقصهای شناختی اصلی و علائم بالینی مرتبط با اسکیزوفرنی برجسته میکند.
مداخله زودهنگام در کودکان و نوجوانان
ترسیم اساس شبکه مغزی اختلالات کنترل شناختی در مغز در حال رشد، نویدبخش مداخله زودهنگام است. اولین تظاهرات اختلالات عمده روانپزشکی معمولاً در دوران کودکی و نوجوانی رخ میدهد و انحرافات شناختی، عاطفی و رفتاری اغلب سالها قبل از شروع بیماری و تشخیص بالینی دیده میشود. نشانههای عصبی این انحرافات در چندین شبکه مغزی گزارش شده است، و شواهدی مبنی بر اینکه انحرافات در تعاملات پویای شبکههای کنترل شناختی، هم به نقصهای شناختی عمومی و هم به ویژگیهای فنوتیپی خاص منجر میشود، در مطالعات مربوط به اوتیسم، اختلال کمبود توجه/بیشفعالی و بسیاری از سایر اختلالات عصبی رشدی بهدست آمده است. مشخص کردن مسیرهای رشد شبکههای کنترل شناختی و به ویژه شناسایی زودهنگام اختلال عملکرد شبکه، پتانسیل بهبود تشخیص، درمان و نتایج اولیه را دارد.
اهداف اصلی روانپزشکی
هدف اصلی روانپزشکی شناسایی عوامل روانی و بیولوژیکی زمینهساز نقصهای شناختی است که جنبههای اساسی بیماری روانی را توضیح میدهد. اختلالات در سیستمهای کنترل شناختی که توانایی درگیری سازگارانه با اهداف و زمینههای متغیر را تنظیم میکنند و به آنها پاسخ میدهند، بهعنوان مشخصه آسیبشناسی روانی پدیدار شدهاند. همگرایی یافتههای تجربی و چارچوبهای نظری برای بررسی انحرافات در شبکههای مغزی که زمینهساز نقصهای شناختی است، اطلاعات اساسی در مورد مدارهای فرا تشخیصی و اهداف امیدوارکننده برای مداخله ارائه کرده است. مدلهای شبکههای مغزی همچنین بینشهای مهمی در مورد منابع متنوع در بیان علائم بالینی، فنوتیپهای رفتاری و پایههای رشد عصبی آنها ارائه میکنند.
نتیجهگیری
پژوهشهای اخیر نقش حیاتی شبکههای مغزی در ایجاد و تشدید اختلالات روانپزشکی را نشان دادهاند. مدل شبکه سهگانه مغزی که به بررسی نقش شبکههای سیلیِنس، پیشانی-آهیانهای و حالت پیشفرض در کنترل شناختی و تنظیم رفتارهای انطباقی میپردازد، نگاهی جامع و منسجم به چگونگی تأثیر نقصهای شناختی بر اختلالات روانپزشکی ارائه میدهد. این مدل نه تنها به ما در فهم بهتر اساس زیستی این اختلالات کمک میکند، بلکه نویدبخش روشهای نوین برای تشخیص، درمان و پیشگیری از این اختلالات است.
با ادامه پژوهشها و تحقیقات در این زمینه، امید میرود که روشهای مؤثرتری برای مداخله و درمان اختلالات روانپزشکی به وجود آید که میتواند بهبود چشمگیری در کیفیت زندگی افراد مبتلا به این اختلالات ایجاد کند.