هسته پژوهشی علوم شناختی


انجام فعالیت در حوزه های علمی و پژوهشی نیازمند وجود ساختارهای هدایت کننده و تسهیل گر می باشد. در این بین شاخه های میان رشته ای نیز از این قاعده نه تنها مستثنی نیستند بلکه بعلت نیاز به همکاری میان رشته های مختلف نیاز شدیدتری به وجود نهاد و ساختاری پیوند دهنده و هدایت کننده دارند. علوم شناختی بعنوان علمی میان رشته ای و نوپا در سطح جهان رو به گسترش است و دانشگاه فردوسی مشهد همانند سایر بخش های علمی بخشی از توان خود را بر آموزش در این حوزه قرار داده است. وجود نهادی همگرا برای استفاده از پتانسیل پژوهشی دانشجویان در دانشکده های مختلف برای ارتقاء علمی در حوزه علوم شناختی بسیار کاربردی و مفید خواهد بود. هسته پژوهشی علوم شناختی در جهت تحقق اهداف و نیازهای خود فعالیت خود را آغاز کرده است و در چندین بخش مختلف به دانشجویان و دانش آموختگان این رشته خدماتی ارائه می دهد. از اهم اهداف این هسته کمک به دانشجویان و پژوهشگران برای پیشبرد هرچه بهتر طرح های خود، پیوند آموخته های علم شناخت با نیازهای روز کشور و موسسات و ارگان های مختلف و برگزاری دوره ها، میزگردها و کارگاه های مختلف جهت مهارت افزایی جویندگان این علوم است.

 

 

  1. اخبار
  2. اطلاعیه ها

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک...

31 Jul 2022

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک...

31 Jul 2022


این مقاله مرور و تجزیه و تحلیل ادبیات با هدف پایه‌ریزی روان‌درمانی در چارچوب مفاهیم علوم اعصاب معاصر را ارائه می دهد. پیشنهاد می‌شود که در سطح عصبی، روان‌درمانی با تغییرات در اتصال شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی همراه است. چندین مکانیسم زیربنایی این تغییرات پیشنهاد شده‌اند: افزایش نقش سیستم پیش‌پیشانی در تنظیم برانگیختگی، مدولاسیون مربوط به اکسی توسین سیستم دلبستگی، و بهینه‌سازی کدگذاری پیش‌بینی‌کننده ادراک بین فردی، از جمله مسیر پردازش خطای پیش‌بینی. این فرضیه‌ها توسط مطالعات در علوم اعصاب اجتماعی، شناختی، عاطفی و رفتاری، تحقیقات در زمینه روان‌درمانی و داده‌های تصویربرداری عصبی در مورد اثرات روان‌درمانی حمایت می‌شوند.

 

مقدمه

روان درمانی و نوروبیولوژی، برای تقریباً یک قرن از زمان فروید که پیشگام روان‌کاوی بود، شانه به شانه هم و در عین حال تا حد زیادی مستقل در حال توسعه بوده‌اند. در دهه‌های اخیر، گرایشی به سمت یکپارچه‌سازی دانش انباشته شده در این حوزه‌ها در چارچوب علوم اعصاب اجتماعی، عاطفی، شناختی و رفتاری وجود داشته است - یک زمینه به شدت در حال توسعه بین رشته‌ای که از روش‌های تحقیقات علوم طبیعی برای درک مکانیسم‌های فرآیندهای ذهنی استفاده می‌کند. این گرایش تلفیقی در تعداد رو به رشد مطالعات (Goss، ۲۰۱۶)، ظهور کتاب های موضوعی (Cozolino، ۲۰۱۷)، مسائل خاص، بخش‌ها، بررسی‌ها در مجلات (Beeson & Field, 2017; Gonçalves & Perrone-McGovern, 2014; Javanbakht & Alberini, 2019) و در تجزیه و تحلیل عصب‌روان‌کاوی (Kaplan-Solms et al., 2018)، منعکس شده است. این مقاله به مفاهیم علوم اعصاب معاصر اختصاص دارد که برای درک مکانیسم‌های روان‌درمانی مناسب هستند. به عنوان پایه‌ای برای ادغام بین روان‌درمانی و علوم اعصاب، ما بر شبکه‌های مغزی حالت استراحت تکیه می‌کنیم، که با استفاده از fMRI حالت استراحت شناسایی شده‌اند و در سال‌های اخیر به شدت مورد تحقیق قرار گرفته‌اند (Buckner & Vincent, 2007). در علوم اعصاب معاصر، تاکید فزاینده‌ای بر اتصال کارکردی شبکه‌های مغزی وجود دارد. این شبکه‌ها معمولاً با مطالعه همبستگی‌های زمانی در اکسیژناسیون نواحی مختلف مغز آشکار می‌شوند - فرض می‌شود که این همبستگی نشان دهنده جفت‌شدگی عملکردی است. تحلیل شبکه‌ها به فرایندهای ذهنی یکپارچه پیچیده‌ای مربوط می‌شود که برای عملکرد انسان در یک محیط اجتماعی ضروری است و توسط روان درمانی مورد هدف قرار می‌گیرد.

 

نتایج

شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی: پیامدهای روان‌درمانی
براساس متاآنالیز داده‌های fMRA نواحی این دو شبکه شناسایی شد.
ثابت شده که اتصال این شبکه‌ها به تدریج از دوران کودکی تا بزرگسالی شکل می‌گیرد، به خصوص در دو سال اول، و روابط با افراد بزرگ‌سال معنادار نقش مهمی در این فرآیند دارد.
تعدادی از مطالعات، وجود تغییرات عملکردی در حوزه‌های موجود در شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی را پس از روان‌درمانی تایید کردند.
دو سیستم تنظیم برانگیختگی و روان‌درمانی
توانایی تنظیم رفتاری سطح بالا شامل شبکه عصبی ذهنی‌سازی به سطح فیزیولوژیک برانگیختگی بستگی دارد. مایز مفهوم دو سیستم را برای تنظیم برانگیختگی فرموله کرد. در سطوح برانگیختگی پایین و متوسط، سیستم پیش‌پیشانی، که با خودتنظیمی ارادی براساس ذهنیت مرتبط است، در تنظیم رفتار اجتماعی غالب است. با افزایش سطح برانگیختگی، فعالیت سیستم پیش‌پیشانی کاهش می‌یابد. به طور همزمان، فعالیت سیستم تنظیمی غیر ارادی، که با واکنش‌های خودکار پایه مانند "مبارزه یا پرواز" همراه است، افزایش می‌یابد.
نقش سیستم پیش‌پیشانی در تنظیم برانگیختگی با استفاده از MRI عملکردی (fMRI)تایید می‌شود.
فرضیه سطح برانگیختگی بحرانی نیز از طریق آزمایش‌ها تایید می‌شود، سطحی که فراتر از آن نقش تنظیم پیش‌پیشانی شروع به کاهش می‌کند.
در زمینه روان‌درمانی، ثابت شد برانگیختگی مرتبط با استرس وابسته به سیستم دلبستگی اثر سرکوب‌کننده خاصی بر شبکه ذهنی‌سازی دارد.استرس ناشی از سیستم دلبستگی، در مقایسه با استرس غیراختصاصی، منجر به کاهش فعال‌سازی تمام نواحی شبکه عصبی ذهنی‌سازی می‌شود.
. نتایج بر اهمیت تلاش‌های متمرکز برای حفظ تنظیم سطح بالا (پیش‌پیشانی، با واسطه ذهنی‌سازی) تحت شرایط خاص - در طول تعاملات با بار هیجانی با دیگر افراد معنادار، همراه با فعال‌سازی سیستم دلبستگی تاکید می‌کند. چنین کاری در روابط روان‌درمانی ممکن است.
داده‌های دیگر نشان می‌دهند که نه تنها تنظیم پیش‌پیشانی بلکه فرایندهای نوروبیولوژیک، زمینه‌ساز یادگیری عملکرد بهینه در سطوح برانگیختگی متوسط است. سطوح بیش از حد کتکولامین با تثبیت مجدد حافظه تداخل می‌کند. در نتیجه، افزایش برانگیختگی غیرقابل کنترل در طول تعاملات دارای بار هیجانی ممکن است مانع شبیه‌سازی تجربه شود. این یافته‌ها از نیاز شناخته شده در روان‌درمانی برای تنظیم سطح برانگیختگی در طول جلسات حمایت می‌کند تا آن را در "پنجره تحمل" نگه دارد (سطح برانگیختگی بهینه)
تحقیقی که اثرات روان‌درمانی را با fMRI بررسی می‌کند، فرضیه افزایش تنظیم تاثیر پیش‌پیشانی مرتبط با ذهنی‌سازی را تایید می‌کند. چندین مطالعه ارتباطات تقویت‌شده پیشانی-لیمبیک و کاهش فعال شدن ساختار لیمبیک را پس از روان‌درمانی فردی و گروهی (معمولاً شناختی-رفتاری یا روان‌پویشی) برای افسردگی، اختلالات اضطرابی، و اختلال شخصیت مرزی نشان دادند
مبانی نورو هورمونی سیستم دلبستگی و روان‌درمانی
همان‌طور که قبلا بحث شد، شبکه‌های ذهنی و دلبستگی به طور ژنتیکی در طول تعامل کودک با دیگر افراد معنادار شکل می‌گیرند. این تعامل توسط سیستم دلبستگی انجام می‌شود. یکی از اجزای مهم سیستم دلبستگی، همگام‌سازی زیست‌رفتاری است. این به هماهنگی فرایندهای بیولوژیکی و رفتاری بین کودک و بزرگ‌سال معنادار اشاره دارد، که مغز نابالغ کودک به طور خارجی توسط مغز بالغ فرد بزرگسال تنظیم می‌شود. بر اساس نظریه‌های روان‌کاوی، در طول زمان، والد به عنوان یک شی درونی، درونی‌سازی می‌شود و نقش خودتنظیمی را ایفا می‌کند. در سطح عصبی، این فرآیند بلوغ می‌تواند مربوط به توسعه شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی باشد. مطالعات متعدد نشان می‌دهند که فرایندهایی شبیه به همزمانی زیست‌رفتاری در طول تعامل روان‌درمانگران و مراجعان آن‌ها مشاهده می‌شود. این شامل همگام‌سازی حرکات، ضربان قلب و تنفس، و پاسخ گالوانیکی پوست است. معیارهایی که درجه همزمانی را مشخص می‌کنند با کیفیت اتحاد درمانی و رضایت از جلسه ارتباط دارند.
در سطح هورمونی، اکسی‌توسین، که نوروپپتید است، به عنوان میانجی برای سیستم دلبستگی عمل می‌کند. تحقیقات نوروفیزیولوژیک نشان می‌دهد که اکسی‌توسین مهارکننده قوی فعالیت آمیگدال است. نشان داده شده است که تجویز تجربی اکسی‌توسین درک حالت‌های ذهنی دیگران را افزایش می‌دهد.افراد با دلبستگی ناایمن، پس از تجویز اکسی‌توسین، شروع به درک واقع‌بینانه‌تر موقعیت‌های بین فردی، با تحریفات کمتری می‌کنند، تحریفات سفت و سختی که از تجربیات آسیب‌زای اولیه نشات می‌گیرند.
در مطالعه‌ای توسط زیلکامانو و همکاران، نشان داده شد که در طول جلسات روان‌درمانی، همزمانی در سطوح اکسی‌توسین بین درمانگر و درمانجو وجود دارد. این همزمانی اکسی‌توسین به درمان روان‌درمانی موفق افسردگی کمک می‌کند. پاسخ اکسی‌توسین درمانگر به عنوان میانجی بین شدت هیجانات منفی بیمار و نتایج درمان عمل می‌کند. هیجانات منفی قوی‌تر در بیمار افزایش بیشتری را در سطح اکسی‌توسین درمانگر در طول یک جلسه پیش بینی می‌کند. این افزایش در سطح اکسی‌توسین درمانگر، به نوبه خود، کاهش علائم افسردگی را پیش‌بینی می‌کند.
مفهوم کدگذاری پیش‌بینی‌کننده و روان‌درمانی
در دهه گذشته، نقش عملکردی شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی در چارچوب مفهوم کدگذاری پیش‌بینی‌کننده توضیح داده شده است. براساس این مفهوم، مغز به عنوان یک سیستم عصبی پیچیده دیده می‌شود که به طور مداوم حالت بیرونی و درونی بعدی را فعال می‌کند. این شامل موقعیت بدن، وضعیت فیزیولوژیک، و حالت‌های ذهنی است. کدگذاری پیش‌بینی‌کننده بین فردی، بر شبکه‌های ذهنی‌سازی و همدلی متکی است.
رابطه بین تغییرات کدگذاری پیش‌بینی‌کننده و آسیب‌شناسی روانی در چندین مطالعه نوروفیزیولوژیکی، عمدتاً با استفاده از روش‌های پتانسیل برانگیخته، تایید شده است.
مطالعات بالینی نشان داده‌اند که روان‌درمانی ممکن است اختلالات افسردگی معمول در کدگذاری پیش‌بینی‌کننده را اصلاح کند.
دیگر مطالعات تصویربرداری عصبی بر نقش آمیگدال در پردازش خطاهای پیش‌بینی کننده تاکید می‌کنند.
مطالعات مذکور نشان‌دهنده یک مکانیزم احتمالی برای تغییر مسیر پردازش خطا است. ما فرض می‌کنیم که شکل‌گیری روابط درمانی، درگیر کردن سیستم دلبستگی و اکسی‌توسین، ممکن است با کاهش فعال‌سازی آمیگدال همراه باشد. این امر در سطح شبکه عصبی مستعد بازسازی مدل‌های پیش‌بینی کننده زمینه‌ساز ادراک و تنظیم رفتار است.
این فرضیه با داده‌های بالینی که نشان‌دهنده اثربخشی روان‌درمانی با تاکید بر روابط درمانی (روان پویشی، طرحواره درمانی، رفتاردرمانی دیالکتیکی) در درمان اختلالات شخصیت، همسو است. علاوه بر این، روان‌درمانی موفق اختلالات شخصیتی منجر به کاهش گوش‌به‌زنگی بیش از حد و فعالیت آمیگدال می‌شود، به طور غیر مستقیم به فعال شدن احتمالی مسیر پردازش خطای پایین به بالا اشاره می‌کند

بحث و نتیجه گیری

این مقاله یک دیدگاه علمی عصبی را در مورد فرایندهای روان درمانی براساس ادغام بین رشته‌ای مفاهیم ارائه می‌دهد. پیشنهاد می‌شود که تغییرات درمانی با سازماندهی مجدد عملکردی شبکه‌های عصبی ذهنی و همدلی مرتبط است. مکانیسم‌های احتمالی برای این سازماندهی مجدد شامل افزایش نقش تنظیم برانگیختگی پیش‌پیشانی، تعدیل سیستم اکسی‌توسین، و بهینه‌سازی مکانیسم‌های رمزگذاری پیشگویانه -که همگی در رابطه درمانی انجام می‌شوند- است. هدف از ادغام مفاهیم علوم اعصاب و روان‌درمانی، ترویج تحقیقات در تقاطع این حوزه‌ها است. این امر می‌تواند منجر به درک غنی‌تر مبانی عصبی فرایندهای بین فردی و توسعه روش‌های روان‌درمانی جدید مبتنی بر داده‌های علوم اعصاب شود.

NBIC_300.248.png

فناوری‌های همگرا

computational_.300__248_px.png

مدل سازی شناختی

cognitive_science_300_248.png

علوم‌شناختی

philosophy_of_mind_300__248_px.png

فلسفه ذهن

neuro_300__248_px.png

علوم اعصاب شناختی

anthropology_300.248.png

انسان‌شناسی شناختی

linguistics_300__248_px.png

زبان‌شناسی شناختی

cognitive_psy_300__248_px.png

روان‌شناسی شناختی

1 گروه آموزشی
2 مقطع تحصیلی
7 هیات علمی عضو هسته
11 دانشجوی دکتری
43 دانش آموخته
51 دانشجوی ارشد