جایگاه اجتماعی اقتصادی به اشکال مختلف بر زندگی افراد تاثیرگذار است. فراهم کردن فرصتهای تحصیلی، تغذیه مناسب و محرکهای متفاوت بر رشد شناختی افراد تاثیرگذار است. جایگاه اجتماعی-اقتصادی به عنوان یک عامل تاریخی در مطالعات مغز انسان استفاده شده است که توانایی توضیح تغییرات در رفتار و عملکرد مغز بین افراد را دارد اما روانشناسان به تازگی شروع به بررسی جایگاه اجتماعی اقتصادی به عنوان یک موضوع مستقل کردهاند. دو مقاله بررسی شده به تاثیر جایگاه اجتماعی اقتصادی بر عملکردهای شناختی مختلف و دلایل این تفاوت ها میپردازیم.
در این مقاله با عنوان «علوم اعصاب و وضعیت اجتماعی-اقتصادی: همبستگیها، علل و پیامدها» به بررسی همبستگی بین فرایندهای شناختی و جایگاه اجتماعی-اقتصادی، فواید این بررسی و در نهایت نحوه بازتاب وضعیت اجتماعی-اقتصادی بر مغز میپردازد. این مقاله که به صورت مروری نوشته شده است دریافته است که جایگاه اجتماعی اقتصادی با فرایندهای شناختی مختلف از جمله زبان، حافظه کاری، عملکردهای اجرایی و پردازش هیجان رابطه دارد. همچنین این موضوع با قسمتهای مختلف مغز به خصوص با حجم هیپوکامپ و قشر پیش پیشانی رابطه نزدیک دارد.
مقدمه
آیا تابحال این سوال را از خود پرسیدهاید که رابطه بین جایگاه اجتماعی-اقتصادی و عملکردهای شناختی افراد چگونه است؟ اگر فرض کنیم رابطه مثبتی برقرار است، آیا این رابطه بخاطر دسترسی افراد با جایگاه اجتماعی-اقتصادی بالا به منابع تحصیلی، تغذیهای و بهداشتی بهتر است یا اینکه این افراد این عملکردهای شناختی را از والدین خود به ارث میبرند؟ و اینکه جایگاه اجتماعی-اقتصادی چگونه بر عملکردهای شناختی گوناگون و همچنین با عملکرد مغز رابطه دارند؟
جایگاه اجتماعی-اقتصادی به عنوان یک عامل مهم در تعیین سطح زندگی و فرصتهای افراد و جوامع تأثیرگذار است. برخوردار بودن از جایگاه بالاتر، به این معناست که افراد فرصتهای بهتری در زمینه تحصیلات، شغل و سلامت دست پیدا میکنند. تندرستی جسمانی با افزایش وضعیت اجتماعی-اقتصادی بهبود مییابد؛ نرخهای بیماری قلبی، سکته قلبی، سرطان، دیابت و بسیاری از بیماریهای جدی دیگر با افزایش وضعیت اجتماعی-اقتصادی کاهش مییابد و طول عمر نیز با وضعیت اجتماعی- اقتصادی رابطه مثبتی دارد. سلامت روان همچنین با افزایش جایگاه اجتماعی اقتصادی بهبود مییابد. نرخ کمتر افسردگی، اضطراب و روان پریشی در افراد با جایگاه بالاتر بودن مشاهده شده است .
در مقابل، افراد با جایگاه پایینتر با مشکلاتی مانند فقر، محرومیت از خدمات بهداشتی و درمانی، عدم دسترسی به تحصیلات کیفیت بالا و فرصتهای شغلی محدود مواجهند. این جایگاه به روش های مختلف بر عملکرد مغز تاثیرگذارند. در یک پژوهش در سال 2015 مشخص شده است که بین افراد از جایگاه اجتماعی اقتصادی بالا و پایین در سن ۲ سالگی میتوان یک تفاوت 6 نمرهای در IQ مشاهده کرد، این تفاوت در سن 16 سالگی به 15 نمره میرسد.
درک اینکه چگونه این جایگاه با رشد انسانی تعامل میکند و سبب اینچنین تفاوت عمدهای در بین افراد میشود میتواند به ما کمک کند تا بهبودی در نحوه مداخلات و فراهم آوردن فرصتها و جلوگیری از افزایش نابرابریها داشته باشیم.
پیشینه پژوهش
در رابطه با موضوع مورد بحث تعدادی از پژوهش ها انجام شده است که مروری گذرا بر آنان میکنیم.
تحقیقی که توسط Deanna Barch و جمعی از پژوهشگران با عنوان « تأثیر ارتباط هیپوکامپ و آمیگدال بر رابطه بین فقر در دوران پیشدبستانی و افسردگی در دوران مدرسه » در سال 2015 انجام شده است، نشان داده است که نسبت کمتر درآمد به نیازها ( ( income-to-needs ratioدر سن پیش دبستانی با کاهش ارتباط بین هیپوکامپ و آمیگدال و تعدادی از مناطق در سن مدرسهای، از جمله قشر فوقانی پیشانی ( superior frontal cortex )، ژیروس لینگوال (lingual gyrus) ، سینگولات پسین ( Cingulate posterior) و پوتامن مرتبط بودند. همچنین نسبت کمتر درآمد به نیازها شدت خلق منفی/افسردگی بیشتر را در دوران مدرسه پیشبینی میکند. این یافتهها نشان میدهند که فقر در اوایل کودکی، ممکن است بر توسعه اتصالات هیپوکامپ و آمیگدالا تأثیر بگذارد و در نتیجه علائم خلق منفی در دوران کودکی را تحت تأثیر قرار دهد.
در مقاله دیگر با عنوان « ارتباط بین مشقت مالی و حجم هیپوکامپ و آمیگدالا » که توسط Peter Butterworth و تعدادی از پژوهشگران که در سال 2011 در مجله Social Cognitive and Affective Neuroscience به چاپ رسیده است، نشان داده است که بزرگسالانی که در گزارش خود سختی مالی اعلام کردهاند، حجم کوچکتری از هیپوکامپ و آمیگدالا در هر دو طرف مغز نسبت به کسانی که گزارشی در این زمینه نداشتند، دارند.
مقاله دیگری نیز با عنوان « وضعیت اجتماعی-اقتصادی و عملکرد شناختی: از همبستگی تا سببشناسی » توسط Greg J. Duncan و Katherine Magnusonدر سال 2012 در مجله science به چاپ رسیده است نشان میدهد که وضعیت اجتماعی-اقتصادی تأثیر قابل توجهی بر عملکرد شناختی کودکان دارد و تغییرات در وضعیت اجتماعی-اقتصادی میتوانند بهبودهای قابل ملاحظهای در عملکرد شناختی آنان را به همراه داشته باشند. نتایج نشان میدهند که تغییرات در وضعیت اجتماعی اقتصادی، به خصوص درآمد خانواده، با ارتباطات پایدار با اندازهگیریهای شناختی مرتبط هستند. همچنین، افزایش تحصیلات مادر نیز با پیشرفت کودکان در دستاوردها مرتبط است.
روش پژوهش
روش پژوهشی مورد استفاده در این مقاله شامل بررسی و تجزیه و تحلیل ادبیات موجود در زمینه علوم اعصاب و وضع اجتماعی-اقتصادی است. نویسنده ابتدا به بررسی مدلها و تعاریف مختلف وضع اجتماعی-اقتصادی میپردازد و سپس به بررسی نحوه اندازهگیری این متغیر میپردازد. معمولاً در تحقیقات علوم اعصاب، وضعیت اجتماعی-اقتصادی با استفاده از عوامل اجتماعی مانند سطح تحصیلات و وضعیت شغلی یا ویژگیهای محله مورد اندازهگیری قرار میگیرد. همچنین، در برخی موارد از دادههای مالی مانند درآمد استفاده میشود.
در این مقاله، نویسنده از روش تحلیل ادبیات استفاده میکند تا تحقیقات قبلی در زمینه وضع اجتماعی-اقتصادی و علوم اعصاب را بررسی کند و جوابهای موجود درباره تاثیر وضعیت اجتماعی-اقتصادی بر مغز و رابطه آن با علل و پیامدهای وضعیت اجتماعی-اقتصادی را مورد بررسی قرار دهد.
در ادامه، نویسنده به تحلیل چالشهای مربوط به تحقیق در زمینه علوم اعصاب وضعیت اجتماعی-اقتصادی میپردازد و همچنین اهمیت این موضوع برای علوم اعصاب را بررسی میکند.
بنابراین، روش پژوهشی در این مقاله شامل تحلیل ادبیات قبلی و بررسی مفاهیم و تعاریف مختلف وضعیت اجتماعی-اقتصادی است، همچنین از روش اندازهگیری عوامل اجتماعی و اقتصادی برای بررسی تاثیرات و ارتباط آن با مغز و علل و پیامدهای وضعیت اجتماعی-اقتصادی استفاده میشود.
نتایج
مقاله ابتدا با تعریف جایگاه اجتماعی-اقتصادی شروع میکند و جایگاه اجتماعی-اقتصادی را به عنوان یک مجموعه پیچیده از عوامل اجتماعی و اقتصادی معرفی میکند که به طور کلی با یکدیگر همبستگی دارند. این عوامل شامل منابع مادی مانند درآمد و ثروت، و منابع غیرمادی مانند تحصیلات، شهرت شغلی و کیفیت محله میشود. همچنین باید توجه داشت که همبستگی بین این عوامل نیز کامل نیست. یک استادیار دانشگاه ممکن است بیشترین سطح تحصیلات را داشته باشد اما کمترین درآمد را کسب کند. درنهایت، از نسبت درآمد به نیازها (که عبارتست از درآمد کل تقسیم بر تعداد افراد خانواده) برای تعریف جایگاه اجتماعی-اقتصادی استفاده میشود.
در یک آزمایش بر مبنای یادگیری قاعده که عملکردهای اجرایی در کودکان را میسنجید، افراد با جایگاه اجتماعی اقتصادی بالا در مناطق مختلفی از مغز، که با عملکردهای اجرایی مرتبط بودند فعالیت کمتری نشان دادند از جمله در شکنج میانی و تحتانی لوب پیشانی راست (middle and inferior frontal gyri ) و قشر سینگولیت قدامی ( anterior cingulate cortex (برخلاف شیار فوقانی لوب پیشانی راست ( right superior frontal sulcus ) که نشان از آن بود که افراد از جایگاه های متفاوت تکالیف را به گونهای متفاوت از یکدیگر انجام میدادند.
در آزمایش دیگر برای ارزیابی حافظه فعال ، که اطلاعاتی که باید مورد پردازش قرار میگرفت به تدریج زیاد میشد، مشاهده شد که گروه ها با درآمد کمتر فعالیت مغزی بیشتری در تکالیف آسانتر اما فعالیت کمتری در تکالیف دشوارتر نسبت به افراد با درآمد بالا از خود نشان دادند که خبر از توضیع نامناسب منابع در اقشار پایین جامعه میداد.
در ارزیابی حافظه کوتاهمدت ، سالمندان از جایگاه بالاتر توانستند بهتر از همسنهای خود از جایگاه پایینتر اتفاقات اخیر را به یاد آورند.
در یک آزمایش بر روی میانسالان، که حافظه بازشناسی آنان را سنجیده میشد مشاهده گردید که وضعیت اقتصادی در دوران کودکی به طور معناداری بازتاب کنندهی رابطه بین عملکرد و فعالیت مغزی بود. افرادی که در دوران کودکی تجربه فقر نکرده بودند، رابطه مثبت مورد انتظار، بین دقت تشخیص و فعالیت در ناحیه هیپوکمپ را نشان میدادند، در حالی که افرادی که در دوران کودکی تجربه فقر داشتهاند، اثر معکوسی را نشان میدادند.
این نتیجه نشان میدهد که وضعیت اقتصادی در دوران کودکی میتواند بر تواناییهای شناختی و عملکرد مغزی تأثیر بگذارد. افرادی که در دوران کودکی فقیر بودهاند، ممکن است تحت تأثیر شرایط ناخوشایندی مانند فقر و فشارهای مالی بوده باشند که ممکن است به تأخیر در توسعه مغزی و شناختی منجر شود. این تأخیر میتواند در محدوده هیپوکمپ، که در حافظه و یادگیری نقش دارد، قابل مشاهده باشد.
از طرف دیگر، افرادی که در دوران کودکی تجربه فقر نکردهاند، شاید بهترین شرایط اقتصادی و محیطی را برای رشد و توسعه شناختی داشته باشند. این افراد میتوانند تواناییهای شناختی بهتری داشته باشند و در نتیجه رابطه مثبت بین دقت تشخیص و فعالیت مغزی در ناحیه هیپوکمپ را نشان میدهند.
پژوهشگران همچنین دریافتند که عملکرد کودکان در مسائل ریاضی، میتواند توسط عملکرد حافظه فعال آنان سنجیده شود. در یک سری از آزمایشات پژوهشگران دریافتند که در کودکان با SES بالاتر، مناطقی از مغز شامل لوب گیروس میانی چپ (middle temporal gyrus left (که با عملکرد کلامی مرتبط است، با توانایی ریاضی همبسته بود، در حالی که در کودکان با SES پایینتر، توانایی بیشتر به مناطقی از مغز ارتباط داشت که شامل شکاف آنتروپاریتال راست ((right intraparietal sulcus است که با پردازش فضایی مرتبط میباشد.
این گروه عوامل عصبی مرتبط با پیشرفت در توان حساب کردن را نیز بررسی کرد و باز هم تفاوتهایی مرتبط با جایگاه اجتماعی اقتصادی مشاهده کرد. در دانشآموزان با جایگاه اجتماعی اقتصادی بالاتر، بهبود با افزایش فعالیت در مناطق کلامی ارتباط داشت، ، در حالی که برای دانشآموزان با جایگاه اجتماعی اقتصادی پایینتر، مناطق پاریتال راست به شدت با پیشرفت مرتبط بودند.
در مطالعهای دیگر، کودکان به تطابق کلمات غیر واقعی قابل تلفظی که به صورت بصری نمایش داده میشدند، مشغول شدند. این فعالیت به پردازش فونولوژیک، یعنی پردازش صوتی و زبانی کلمات، مربوط است. اگرچه، در این مطالعه، تفاوت مهمی در مهارت فونولوژیک بین کودکان با جایگاه اجتماعی-اقتصادی بالا و پایین مشاهده نشد.اما، مشاهدات نشان داد که رابطه بین عملکرد و فعالیت مغزی در این فرآیند بین افراد از جایگاههای مختلف متفاوت است. به طور خاص، در کودکان با جایگاه اجتماعی-اقتصادی پایینتر، توانایی فونولوژیک آنها به شدت با فعالیت در منطقه چپ فوزیفورم (left fusiform (در مغز همبستگی داشت. اما در کودکان با جایگاه اجتماعی-اقتصادی بالاتر، این رابطه کمتر بود.
نتایج این مطالعه نشان میدهد که توانایی فونولوژیک کودکان با جایگاه اجتماعی-اقتصادی پایینتر بیشترین تأثیر را بر فعالیت مغزی در منطقه چپ فوزیفورم دارد، در حالی که در کودکان با جایگاه اجتماعی-اقتصادی بالاتر، این رابطه ضعیفتر است.
Raizada و همکاران (2008)، کودکان را در حالی که مشغول شناسایی کلماتی که در انتهای آنها صداهای مشابه یا یکسان وجود دارد اسکن کردند. در مطالعه مذکور، مشاهده شد که ناتقارنی ( (asymmetryمورد انتظار در فعالیت مغزی بین منطقه بروکا در قشر پیشانی چپ و نظیر آن در سمت راست در کودکان با جایگاه پایینتر کمتر مشاهده میشود.
همچنین، تعدادی از مطالعات برای بررسی پردازش هیجان در این دو گروه انجام شده است. در یک مطالعه واکنش بیشتر آمیگدالا به چهرههای تهدیدآمیز یا ترسناک، نسبت به چهرههای خندهدار یا خندهدار، در نوجوانان با درآمد کمتر گزارش شده است که نشان از آنست که این نوجوانان ممکن است با شدت و یا با حساسیت بیشتری به محیط تهدیدآمیز و وجود خطر واکنش نشان دهند. هنگامی که فعالیت مناطق پیش پیشانی میانی نیز تجزیه و تحلیل شد، مشاهده شد که قشر پیشانی میانی نیز با درآمد کمتر واکنشپذیرتر میشود. برخلاف محرک های اضطرابآور، محرکهای رضایتبخش کمترین فعالیت را در مناطق پیشانی، گیرس سینگولات قدامی (ACC) و استریاتال ((striatal در بزرگسالان با درآمد کمتر ایجاد میکنند.
دررابطه بین جایگاه اجتماعی اقتصادی و اندازه اجزای قشری و زیر قشری تعدادی از پژوهش ها انجام شده است. چیزی که در اکثر این مطالعات یافت شده است این است که، با بالا رفتن جایگاه اجتماعی اقتصادی حجم هیپوکامپ در کودکان افزایش مییابد اما چنین چیزی در بزرگسالان صادق نیست. به طوری که در یک پژوهش که اخیرا انجام شده است مشخص شده است که جایگاه اجتماعی اقتصادی میتواند حجم هیپوکامپ را در کودکان ۸ تا ۱۲ ساله پیش بینی کند اما چنین چیزی در گروه سنی ۱۸ تا ۲۵ سال صادق نیست.همچنین، افرادی که سطح آموزشی پایینتری دارند، ممکن است با تغییرات کاهش حجم هیپوکامپ در پیری روبرو شوند که شیب تندتری داشته باشد. به عبارت دیگر، افراد با سطوح آموزشی پایینتر ممکن است در معرض خطر بیشتری برای کاهش حجم هیپوکامپ در فرایند پیری باشند. این نتیجه ممکن است نشان دهد که سطح آموزشی میتواند به عنوان یک عامل موثر در سلامتی و توسعه هیپوکامپ در طول عمر افراد عمل کند.
در رابطه با دلیل رابطه بین هیپوکامپ و جایگاه اجتماعی اقتصادی یک مطالعه درباره سه نوع استرس زندگی اولیه - کم درآمدی، سوء استفاده و نهادینه سازی ( فرایند تأثیرگذاری محیط نهادی مانند بیمارستانها، زندانها یا خانههای مراقبت بر رفتار و شرایط روانی افراد اشاره دارد ) توسط هانسون و همکاران (2015) انجام شده است که متوجه شدند که همه این انواع باعث کاهش حجم هیپوکامپ در دوران کودکی میشوند و رابطه بین استرس زندگی اولیه و رفتارهای مخرب را تعیین میکنند.
در ارتباط با اینکه تغییرات در فرد، نتیجه شرایط اجتماعی-اقتصادی است و نه فقط مسائل ژنتیکی، تعدادی از شواهد وجود دارد. اول از همه در فرزند خواندهها مشاهده شده است که هرچه تحصیلات خانوادهای که به فرزندی قبول کرند بالاتر بوده، ضریب هوشی کودک نسبت به خواهران و برادرانش نیز بالاتر رفته است. علاوه بر این، برای خانوادههایی که تجربه دوره محدودی از فقر را داشتهاند، دستیابی به موفقیت تحصیلی برای فرزندانی که در طول این تجربه جوانتر از خواهران و برادرانشان بودند، بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرد.
بحث و نتیجه گیری